با توجه به این که مطلب کمی طولانی است و نکته‌ی ویژه‌ای ندارد، شاید برای ارائه در فضای عمومی چندان مناسب نباشد. در این مطلب تنها یک دو نکته‌ی به ظاهر روشن مکتوب شده‌اند بیش‌تر برای از یاد نبردن دلایل شکل گرفتن یک وضعیت نامطلوب و در نظر گرفتن آن‌ها برای اصلاح آن وضعیت.

«بسم الله الرّحمن الرّحیم»

می‌گفتند و می‌گویند: «شما دیگر دانش‌آموز نیستید، دانشجو هستید. نامش گویا است. یعنی باید در جست‌و‌جوی دانش باشید. نباید منتظر باشید که استاد همه چیز را آماده به شما تحویل دهد.»

درست می‌گفتند و درست می‌گویند که دانشجو باید در پی دانش برود. اما دانشجو چگونه دانشجو می‌شود؟ چه اتفاقی باید بیفتد یا چه فرآیندی باید طی شود که فرد به این مرتبه برسد؟ آیا با قبولی در آزمون ورودی و ثبت‌نام در دانشگاه برای تغییر نگرش و روش افراد از دانش‌آموزی به دانشجویی کفایت می‌کند؟ آیا تنها با تغییر عنوان ایشان و یاد‌آوری این موضوع که حالا دیگر دانش‌آموز نیستند، بلکه دانشجو هستند، می‌توان به روی دادن این تغییر قابل‌توجه امیدوار بود؟

در سیستم کنونی آموزش‌و‌پرورش، کودکان به‌عنوان دانش‌آموز وارد می‌شوند. آموزش آغاز می‌شود و کم‌و‌بیش با روند یکنواختی پیش می‌رود. اگرچه در پاره‌ای از موارد و مقاطع، فعالیت‌هایی چون تحقیق و پژوهش به‌عنوان برنامه‌های فرعی لحاظ می‌شوند، اما به نظر می‌رسد اغلب برنامه‌ی روشنی برای تقویت نگرش جویندگی دانش دانش وجود ندارد و کار صرفاً به همین سطح نازل محدود می‌شود. با چنین رویکردی، طبیعی و بدیهی است که نمی­توان از افراد انتظار چندانی برای درک و انتخاب نگرش دانشجویی و روشی مبتنی بر آن داشت.

اگر تغییر نگرش و روش از دانش‌آموزی به دانشجویی را نوعی ارشد و ارتقا می‌دانیم و بر این اساس، یکی از کارکردهای آموزش‌و‌پرورش را این‌گونه تعریف می‌کنیم که باید ورودی مناسب را برای سیستم آموزش عالی فراهم کند، منطقی است که این روند تغییر نگرش و روش یا حداقل آماده‌سازی برای این تغییر، باید در طراحی و اجرای برنامه‌های آموزش‌و‌پرورش مشاهده شود. حال آن که اغلب تجربیات ما وجود چنین روندی را تأیید نمی‌کند.

هنگامی که دانش‌آموزان به مقطع زمانی ورود به دانشگاه نزدیک می‌شوند و به‌ویژه در نزدیک‌ترین سال‌ها به این مقطع، با درگیر شدن در برنامه‌های آماده‌سازی برای شرکت در آزمون ورودی دانشگاه‌ها، نه‌تنها برای تغییر مذکور آماده نمی‌شوند، بلکه نگرش و روش دانش‌آموزی هر چه بیش‌تر مورد تأکید قرار می‌گیرد، به‌طوری که همان دانش‌آموزی نیز به سطوح سؤال‌آموزی و پاسخ‌آموزی و حتی گزینه‌آموزی تنزل می‌یابد. واضح است که این روند به جای آن که دانش‌آموز را تدریجاً به سوی تغییر نگرش به دانشجویی سوق دهد، وجه دانش‌آموزی او را آن هم به شکلی نامتعادل برجسته‌تر می‌کند.

نکته‌ی حائز اهمیت دیگر در این ماجرا این است که افراد پس از پشت سر گذاشتن دوره‌ی دانش‌آموزی، اغلب از فرصت کافی برای تحلیل و بررسی دوره‌ی آموزشی پشت‌سر، تفکر و تعمق درباره‌ی توانایی‌ها  و علایق خود و تدبیر و برنامه‌ریزی برای آینده به شکل مناسب برخوردار نمی‌شوند. در واقع، بسیاری از دانش‌آموزان صرفاً تحت تأثیر جو حاکم بر فضای خانواده، جمع دوستان، نزدیکان و کل جامعه و فشار ناشی آن، بلافاصله و بدون در نظر گرفتن توانایی‌ها، علایق و آینده‌ی خود به دانشگاه وارد (رانده) می‌شوند. افزون بر این، در مواردی نیز، افراد تحت تأثیر القائات محیطی، در شناخت توانایی‌ها و علایق خود دچار خطا می‌شوند.

در تمامی این موارد، فرد در موقعیت دانشجو قرار می‌گیرد، بدون آن که نگرش و روش دانشجویی را شناخته و برگزیده باشد.

________________________________________________________________________________________________

پی‌نوشت:

·         اول) قطعاً فردی که در موقعیت دانشجو قرار می‌گیرد، اگر حرکت در مسیر دانشجویی را انتخاب می‌کند، باید نگرش و روش خود را تغییر دهد.

·         دوم) در زبان انگلیسی دانش‌آموز و دانشجو هر دو student هستند و برای تمایز مقاطع تحصیلی از پیشوند و پسوند استفاده می‌شود.

·         سوم) به صورت پراکنده، نشانه‌هایی از تغییر رویه به سوی تقویت روحیه‌ی جویندگی دانش و پرورش توانایی تفکر و تحلیل در برخی مدارس دیده می‌شود. امید است که فراگیر شود.

·         چهارم) حتماً نگرش دانشجویی بالاترین مرتبه‌ی قابل‌وصول در دانشگاه‌ها نیست و می‌توان برای رسیدن به سطوحی بالاتر نیز تلاش و برنامه‌ریزی کرد.