دیرگاهیست که تنها شده ام.....قصه ی غربت صحرا شده ام....وسعت درد فقط سهم من است....باز هم قسمت غم ها شده ام....دگر آیینه زمن بی خبر است.....که اسیر شب یلدا شده ام.....من که بی تاب شقایق بوده ام....همدم سردی یخها شده ام.....کاش چشمان مرا خاک کنید تا نبینم که چه تنها شده ام
۲۵ آبان ۹۱، ۱۰:۰۲
پاسخ:
سلام!
تنهایی همیشه هم بد نیست. اگر با خدا پر شود که دیگر ... !
شاد و پیروز باشید!
,
سلام .
قومی متفکرند در مذهب ودین جمعی متحیرن در شک ویقین
ناگاه منادیی در آید ز کمین کای بی خبران راه نه آنست ونه این
خیام
وصف حال بعضی افراد رو میشنویم یا میخونیم که بدونه رعایت کردن آدابه خاصی یه شبه پریدن... شاید اون یه شب دلشون صاف شد و متصل ...همین
۴ آذر ۹۱، ۰۲:۱۳
پاسخ:
سلام!
درست می فرمایید.
ان شاء الله همه عاقبت به خیر بشیم.
پیروز باشید!
,
سلام بر برادر عزیز و سرگشتۀ راه دوست ، علــــی نازنین!
مدتها توفیق حضور نداشتم. عذر تقصیر دارم. مطالب این 50 - 60 روزه گذشتۀ شما را مرور کردم. انصافاً مثل همیشه تأمل برانگیز و سائب(جاری و روان)
تو در نوشته هایت خوب بال بال میزنی! از آن بالا چه خبر؟
۱۰ آذر ۹۱، ۱۲:۳۰
پاسخ:
سلام بر سید عزیز و بزرگوار!
دلم برایتان تنگ شده بود. حضور دوباره تان مایه ی خوشحالی و افتخار است.
سپاس بسیار برای ابراز لطف همیشگیتان!
ما پایمان را از بند و دام دنیا رها کنیم، پرواز پیشکش (اگرچه به رحمت حضرت حق امیدواریم).
«فریاد که در رهگذر آدم خاکی / بس دانه فشاندند و بسی دام تنیدند»
در پناه حق، سربلند و دلشاد باشید!
,
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیانثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.