من عین الف نه، مثل دالم

۱۲ مطلب در شهریور ۱۳۹۱ ثبت شده است

بغض ذهنی

«بسم الله الرّحمن الرّحیم»

گاهی حرفی هست یا حسی در دل آدم که می خواهد فوران کند و بیرون بیاید، اما تا گلو می آید و گیر می کند، نه بالا می آید و نه پایین بر می گردد، همان جا می ماند و رسوب می کند و می شود بغض. بهترین راه رسوب شویی اشک ریختن است. گاهی هم شاید بشود به مرور زمان فراموش کرد (منظورم بی خیال شدن است، نه از یاد بردن). در هر حال رسوب اگر بماند و زیاد شود، ممکن است آدم را خفه کند.

گاهی پیش می آید که فکرها تا یک جایی می آیند و گیر می کنند. یعنی نه پیش می روند و نه از ذهن پاک می شوند. یک جا می مانند و ذهن آدم را خفه می کنند. انگار بغض، ذهن آدم را می گیرد. این جا هم باید به دنبال چاره ای بود، یا پاک کردن بعضی فکرها یا رها کردن و جاری ساختنشان. تغییر دریچه ی نگاه (نگرش) در بسیاری موارد شاید کمک کند. شاید به خاطر همین تفاوت در نگرش باشد که بعضی از موضوعاتی که به نظر ما بسیار مهم و پیچیده هستند، در نگاه کودکان بسیار ساده و کم اهمیت هستند. گاهی از بیرون که نگاه می کنیم می بینیم خود را گرفتار چه قید و بندهای مسخره ای کرده ایم. راستی، بعضی اوقات زیادی با مغزمان فکر می کنیم و زیادی به قدرت تفکر منطقی خودمان اعتماد می کنیم (گاهی زیادش خوب نیست).

۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
عین الف

مکالمه ای میان عاشق و ضایع

- من اصلاً نمی تونم از دنیا رفتن کسی رو که دوست دارم تصور کنم. خدا کنه من زودتر بمیرم.

- چرا؟

- چی چرا؟

- چرا دعا می کنی که تو زودتر بمیری؟

- خب برا این که نمی تونم از دست دادن کسی رو که دوسش دارم، تحمل کنم. برام خیلی سخته.

- خب اگه اونم به اندازه ی تو عاشق بود چی؟

- چه ربطی داره؟

- خب اگه اونم به اندازه ی تو یا بیش تر عاشق باشه، اون وقت اگه تو زودتر بمیری احتمالاً اون به همون اندازه یا بیش تر ممکنه سختی بکشه. تو چه جور عاشقی هستی که سختی کشیدن محبوبت برات راحت تره تا سختی کشیدن خودت؟ فوقش اینه که اگه اون مرد و تو نتونستی تحمل کنی، دق می کنی می میری دیگه. عاشق که راحت طلب نمی شه.

- ببین یعنی یه دفعه نشد من با تو دو کلمه حرف بزنم، مث آدم جواب بدی. هیچی از احساسات حالیت نیست. خیلی آدم ضایعی هستی. خیلی ... .

- ممنون، شما لطف داری. بیار افسار.

۳ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
عین الف