«بسم الله الرّحمن الرّحیم»

تبر بردار ابراهیم

قدم بردار ابراهیم

مصافی سخت در راه است

بزرگ بتکده در پیش روی توست

و فرصت سخت کوتاه است

که این بار از پس بشکستن بت های کوچک تر

بباید سوختن ققنوس در آتش

وزان پس خاستن از تل خاکستر

نلغزد پایت ابراهیم

نلرزد دستت ابراهیم همچون شاخسار بید

مبادا لحظه ای غافل شوی از دل

که همچون دزد شبگردی فرود آید ز دیوار دلت تردید

و بازت دارد از رفتن

که این ره را سرانجامی است که باید رفت و باید دید

نبردت ای خلیل این بار، نبردی سخت و دشوار است

تبر را سخت در دستان خود بفشار

حریفت مرد پیکار است

و دانا اندر این میدان، به هر زیر و بم کار است

و تو خود خوب می دانی

که این آن هول میدانی است

که غیر بت شکن در آن

بت و بتخانه ی آنی

تبر را پس فراز آور، اگر که مرد میدانی

بزن این ضربت آخر، بسوز این پرده ی آخر

میان عاشق و دلدار

وزین آتش تو پربگشا، روان شو مست سوی یار

به عشق یار، چون بنشینی اندر نار

به هر سو بنگری بینی، حبیب و گلشن و گلزار

برآور دست و پا بفشار

تبر بر خود بزن این بار

و خنجر بر گلوی خویشتن بگذار

خدایا دست ابراهیم را نیرو بده این بار، توانا دار بر این کار

که آتش را اگرچه شعله های سخت و سوزانی است

طلای ناب می داند که آتش چون گلستانی است

تو خود را از میان بردار ابراهیم
تبر بردار ابراهیم